صابی . (ص ، اِ) مفرد صابئین
: وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
|| آنکه از دینی به دینی شود. (السامی فی الاسامی ). || کلمه ٔکلدانی است بمعنی شوینده و صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسیار شویند بدین نام خوانده می شوند و در خوزستان هنوز مردمی بر ساحل کارون هستند که آنان را مغتسلة مینامند و آن ترجمه ٔلفظ صابئی کلدانی است . (دائرة المعارف فرانسه ). رجوع به صابئین شود.