اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صابی

نویسه گردانی: ṢABY
صابی . (ص ، اِ) مفرد صابئین :
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر.

ناصرخسرو.


|| آنکه از دینی به دینی شود. (السامی فی الاسامی ). || کلمه ٔکلدانی است بمعنی شوینده و صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسیار شویند بدین نام خوانده می شوند و در خوزستان هنوز مردمی بر ساحل کارون هستند که آنان را مغتسلة مینامند و آن ترجمه ٔلفظ صابئی کلدانی است . (دائرة المعارف فرانسه ). رجوع به صابئین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ابواسحاق صابی . [ اَ اِ ق ِ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن هلال صابی شود.
ابن وصیف صابی . [ اِ ن ُ وَ ف ِ ] (اِخ ) طبیبی از مردم بغداد، در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . بیشتر شهرت او در امراض چشم و کحالی بوده است ...
سابی . (اِخ ) ۞ رودخانه ای است در افریقای شرقی که از سلسله ٔ جبال ایران سر چشمه میگیرد و پس از طی مسیری بطول 800 هزارگز باقیانوس هند می...
صعبی . [ ص َ ] (حامص ) صعوبت . صعب بودن . دشوار بودن . بزرگ بودن : از صعبی هزیمت و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی در آن رزان و باغه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.