اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صاغری

نویسه گردانی: ṢAḠRY
صاغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت و چسته و پوست خر و یاپوست اسب دباغی شده . رجوع به ساغری شود. || قسمی کفش مخصوص علما و طلاب قدیم بی پشت پاشنه ، با پاشنه ٔ بلند، کبودرنگ و چرم روی پا، گره های خردتر ازگره های نارنج داشت . مقابل نعلین که پشت پاشنه و پاشنه هم نداشت ، و زردرنگ بود و نوک کمی برگشته داشت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صاغری دوز.[ غ َ ] (نف مرکب ) آنکه کفش صاغری دوزد. صاغری ساز.
صاغری ساز. [ غ َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ کفش صاغری . صاغری دوز.
صاقری . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به صاقریة.
ساغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) چرمی است که از پوست کفل خر ساخته میشود و رویش ناهموار است . (فرهنگ نظام ). ساغری را نیز [ چسته ] گویند و آن را...
ساغری . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به ساغر، دهی در حوالی سمرقند. || منسوب به ساغر، قصبه ای در دکن هندوستان . رجوع به ساغر شود.
ساغری . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری و 2 هزارگزی راه فرعی عنبرآباد بسبز...
ساغری . [ غ َ ] (اِخ ) (مولانا...) از شاعران قرن نهم و معاصران و معاشران عبدالرحمن جامی و از ولایت ساغر و مقیم هرات و مردی ساده دل و بدشعر...
ساغری . [ غ َ ] (اِخ ) از شاعران قدیم عثمانی و از مردم ادرنه است . در آن دیار به «قزازعلی » معروف بود. وی از روزگار ابوالفتح سلطان محمدخان ...
ساقری . (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت . (آنندراج از بهار عجم ) (ملحقات برهان ). چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود. چسته . || کفل اسب...
ساغری ساز. [ غ َ ] (نف مرکب )سازنده ٔ کفش ساغری . ساغری دوز. رجوع به ساغری شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.