صبع
نویسه گردانی:
ṢBʽ
صبع. [ ص َ ] (ع مص ) اشاره کردن بسوی کسی بانگشت باهانت یا عام است . دلالت کردن کسی را بکسی یا به چیزی بانگشت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). اشارت کردن بسوی چیزی . (منتهی الارب ). اشارت کردن بسوی کسی در حال غیبت . (تاج المصادربیهقی ). || نایژه ساختن انگشت را بر خنور بوقت ریختن آنچه در وی باشد بخنور دیگر. (منتهی الارب ). || درآوردن انگشت را در ماکیان تا دانسته شود که بیضه میدهد یا نه . (منتهی الارب ). || به تکبر واداشتن کسی را. (اقرب الموارد). تکبر. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سبا. [ س َ ] (اِخ ) نام پدر عبداﷲ که منسوبند به وی سبائیه از غُلاة شیعه که نسبت الوهیت بحضرت علی بن ابی طالب کرم اﷲ وجهه میکنند. (ازاقر...
سبا. [ س َب ْ با ] (اِخ ) ۞ آبی است متعلق به بنی سلیم . (معجم البلدان ).
سبا. [ س َب ْ با ] (اِخ ) ۞ آبی است در سرزمین فزاره . (معجم البلدان ).
سبا.[ س َب ْ با ] (اِخ ) نام کوهی است . (معجم البلدان ).
سبا. [ س َ ](اِخ ) المنصور. رجوع به ابوحمیر سبا المنصور شود.
کبوتر سپید عشق , نام سرزمینی که بلقیس ملکه آن بود , کنایه از دختری که عزیز و جان و روحِ پدرِ می باشد.
دختری که تمامِ جان و روحِ پدرش می باشد. در بعضی کتب به معنای کبوترِ سپیدِ عشق ...
سباء. [ س َ ] (ع مص ) (مهموز) خریدن می را جهت باز فروختن . (منتهی الارب ). || شراب خریدن و از جایی بجایی بردن . (اقرب الموارد). || بتازیا...
سباء. [ س َب ْ با ] (ع ص ) (مهموز) می فروش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).