اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صدع

نویسه گردانی: ṢDʽ
صدع . [ ص َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را یا دو پاره ساختن چیزی را چنانکه جدا نگردد. (منتهی الارب ). شکافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). || دو گروه کردن گوسفندان را. (منتهی الارب ). بدو فرقت کردن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). || قصد کسی را کردن جهت کرم و جود او. || سخن حق را آشکارا گفتن . || کار را به محل او رسانیدن . (منتهی الارب ). || فرمان بجای آوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ). || آشکارا کردن . پیدا کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || حکم راست دادن . (منتهی الارب ). || میانه راه رفتن . || خواستن چیزی را. || ممتاز ساختن حق را از باطل . (منتهی الارب ). || (اِ) شکاف . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). ترک . || فرقه و گروه از هرچیزی . || گیاه . منه : و الارض ذات الصدع . سمیت بذلک لانه یصدع الارض ای یشقها. (منتهی الارب ). گیاه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). نبات . (مهذب الاسماء). || بز کوهی و آهو و گورخر وشتر جوان قوی و توانا. (منتهی الارب ). بز کوهی نه بزرگ و نه خرد. (مهذب الاسماء). || یقال : الناس علیه صدع واحد؛ یعنی مردم بر وی جمعاند بدشمنی . || مرد نازک بدن لطیف اندام . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
صدا کردن . [ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام آواز دادن . || خواندن . دعوت کردن .
صدا دادن . [ ص َ / ص ِ دَ ] (مص مرکب ) بانگ دادن . آواز دادن : چنان ز حسن تو اجزای بزم رفت ز هوش که گر صراحی می بشکنی صدا ندهد. طالب آملی...
آلتو (انگلیسی: Alto‎) نام گونه‌ای از صدا در موسیقی است. در ایتالیایی به معنای صدای بلند است. اما در موسیقی به معنای صدای آواز یا ساز موسیقی بین تنور و...
صدا و ندا. [ ص ِ / ص َ وُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . بانگ و فریاد. داد و فریاد.
صدا گرفتن . [ ص َ / ص ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آواز گرفتن . صدا از گلو بیرون نیامدن . بحح . بح . بحوح .
صدا گرفته . [ ص َ / ص ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که آواز او گرفته است . کسی که آواز او بخوبی برنمی آید.
صدا نشستن . [ ص َ / ص ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) آواز برنیامدن . خاموش شدن . ساکت گشتن : بلبلم را بی وصال گل دماغ نغمه نیست یار تا برخاست از...
از این سه واژه، دو واژه آن (حرف، صدا) عربی است و پارسی جایگزین هر سه این است: موکا (سنسکریت) موکان= حروف بی صدا
معادل MP3 در زبان انگلیسی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.