اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صر

نویسه گردانی: ṢR
صر. [ ص َرر ] (ع اِ) دلو مسترخی و فروهشته شده که بر آن دسته بندند تا برابر گردد. (منتهی الارب ). الدلو تسترخی فتصرّ؛ ای تشد و تسمع بالمسمع. (قطر المحیط) (تاج العروس ). و المِسمَع عروة فی داخل الدلو بازائها عروة اخری . (تاج العروس ). گوشه ٔ دلو و دسته ٔ سر دلو که رسن بدان بندند تا دلو برابر باشد. (منتهی الارب ). و در اقرب الموارد این لغت را صُرّ ضبط کرده است . || (مص ) ببستن سر صره ٔ زر. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بستن همیان را. (منتهی الارب ). || ببستن سر پستان . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بستن پستان ناقه را. (منتهی الارب ). || راست کردن اسب و حمار گوش را تا بشنود. (منتهی الارب ). راست بداشتن ستور گوش را. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || فریاد و بانگ سخت برآوردن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
سَ سُ. بیان منفی سر و قیافه به گویش کازرونی(ع.ش)
گیو تین - سر برانداز
درختی دوزخی که میوه هایش به سیمای سر اهریمن است.
کاسه ٔ سر. [ س َ /س ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ جمجمه . فَروَه . قحف . جَلجَه : بر سر آتش هوا دیگ هوس همی پزم گرچه بکاسه ٔ سرم بر ...
گرم آب سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان جمع آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاور دماوند و 12 هزارگزی جنوب ر...
سر و همسر. [ س َ رُ هََ س َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مردمان . خودی و بیگانه . دوست و دشمن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کنایه از ناهشیاری و بازیگوشی
سربه مهر /sarbemohr/ (صفت) ۱. سربسته و مهر‌شده. ۲. ویژگی پاکت یا کیسه که سر آن را بسته و لاک‌ومهر کرده باشند. ۳. [مجاز] دست‌نخورده و نهفته. فرهنگ فارس...
لگن به سر. [ ل َ گ َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دیگ به سر. قزقان به سر. موجودی با لگنی بر سر که در تصور کودکان آرند، بیم دادن ایشان را چون ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.