اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صر

نویسه گردانی: ṢR
صر. [ ص ِرر ] (ع اِ) سرمای سخت . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سرمای سخت که کشت را بسوزد. (بحر الجواهر). شخته (؟). || (ص ) ریح ٌ صر؛ باد سخت بانگ . || باد نیک سرد. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). باد سرد. (دهار). || (اِ) مرغی است زردرنگ کوچک مثل گنجشک . (منتهی الارب ). زردوک . || (اِمص ) سختی سرما. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۴ ثانیه
صندوقچه ٔ سر. [ ص َ چ َ / چ ِ ی ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رازدار. کسی که سِرّ مردمان نگاه دارد. کسی که راز مردمان افشا نکند. رجوع به...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گیل چاله سر. [ ل َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دههای فرح آباد گیلان .(سفرنامه ٔ رابینو ص 120 انگلیسی و 161 بخش فارسی ).
زبان بی سر. [ زَ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سخن بیهوده باشد. (خلاصه ٔ بهارعجم ) (آنندراج ) (برهان قاطع).سخن بیهوده . (ناظم الا...
سر باز کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلق کردن . ایجاد کردن : حصار جهان را که سر باز کردز بیت المقدس سرآغاز کرد. نظامی . || افتتاح کردن . آغ...
سر بازکشیدن . [ س َ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب ) نافرمانی کردن . تمرد کردن : هر شاه که از طاعت تو بازکشد سرفرق سر او زیر پی پیل بسایی .منوچهری .
سر برآوریدن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن . روئیدن : کاسمو سر برآورید از دشت گشت زنگارگون همه لب کشت .رودکی .
سر جنبانیدن . [ س َ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) تحسین کردن . (غیاث ) (آنندراج ) : گرچه در پای تو افتم چه شودکه سری بر سخنم جنبانی . انوری .بیت بیت ...
سر فرودآمدن . [ س َ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . تواضع نمودن . منقاد بودن : تو آن نه ای که بهر در سرت فرودآیدنه جای همت عالی است پ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.