صرف
نویسه گردانی:
ṢRF
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (اصطلاح فقه ) بیعی که ثمن و مثمن آن طلا یا نقره است ، در صرف علاوه بر شرائطی که اجتماع آنها در افراد دیگر بیع لازم است ، ثمن و مثمن باید در مجلس معامله تسلیم و قبض شود. و فی الشریعة بیع الاثمان بعضه ببعض . (تعریفات جرجانی ). بالفتح و سکون الراء عند اهل اللغة معنیان احدهما الفضل و منها سمی التطوع من العبادات صرفاً. لانه زیادة علی الفرائض و ثانیهما النقل ، و عند الفقهاء هو بیع الثمن بالثمن جنساً بجنس کبیع الذهب بالذهب او بغیر جنس کبیع الذهب بالفضة، سمی بالصرف لانه لاینتفع بعینه و لایطلب منه الا الزیادة او لانه یحتاج فیه الی النقل فی بدلیه من ید الی ید قبل الافتراق . لانه یشترط فیه التقابض قبل الافتراق . کذا فی مجمع البرکات . ناقلاً عن التبیین و شرح الوقایة. (کشاف اصطلاحات الفنون چ مطبعه ٔ اقدام ج 1 ص 921). رجوع به کری ترجمه ٔ شرایع ج 1 ص 408 شود.
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سرف . [ س ُ ] (اِ) سرفه که به عربی سُعال خوانند : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف .کسایی .
سرف . [ س ُ رُ ] (اِ) خاریدن کام . (برهان ).
سرف . [ س ُ رُ ] (ع اِ) چیزی است سفید که به بافته ٔ کرمک ابریشم ماند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سرف سرف . [ س ُ س ُ ] (اِ مرکب ) سرفان . سرفه کنان : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سی...
رعیتداری ، سرفداری یا سرواژ(به فرانسوی: Servage) به موقعیت اجتماعی-اقتصادی روستاییان ناآزاد در نظام فئودالیته اشارهدارد. رعیتداری چهرهٔ نرمشدهٔ ب...