صرف
نویسه گردانی:
ṢRF
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) پول . نقد. وجه . ثمن . ابن بطوطه گوید: و معدن النحاس بخارج تکدا... یأتون به الی البلد فیسبکونه فاذا سبکوه نحاساً احمر صنعوا منه قضباناً فی طول شبر و نصف ، بعضها رقاق و بعضها غلاظ... و هی صرفهم ، یشترون برقاقها اللحم و الحطب و بغلاظها العبید و الخدم و الذرة و السمن و القمح . فتباع الغلاظ منها بحساب اربعمائة قضیب بمثقال ذهب و تباع الرقاق بحساب ستمائة و سبعمائة بمثقال . (ابن بطوطه ). || حیله . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). چاره . || توبه . (مهذب الاسماء). در حدیث بمعنی توبه است . (منتهی الارب ) (غیاث ). || حادثة. نائبة. حوادث . (مهذب الاسماء). ج ، صروف . (غیاث ). آسیب . داهیه . بدی . || چیزی است سرخ که بدان ادیم پیرایند. (مهذب الاسماء). رنگی است سرخ که بدان پوست و شراک نعل را رنگ کنند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
سرف . [ س ُ ] (اِ) سرفه که به عربی سُعال خوانند : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف .کسایی .
سرف . [ س ُ رُ ] (اِ) خاریدن کام . (برهان ).
سرف . [ س ُ رُ ] (ع اِ) چیزی است سفید که به بافته ٔ کرمک ابریشم ماند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سرف سرف . [ س ُ س ُ ] (اِ مرکب ) سرفان . سرفه کنان : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سی...
رعیتداری ، سرفداری یا سرواژ(به فرانسوی: Servage) به موقعیت اجتماعی-اقتصادی روستاییان ناآزاد در نظام فئودالیته اشارهدارد. رعیتداری چهرهٔ نرمشدهٔ ب...