اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صرف

نویسه گردانی: ṢRF
صرف . [ ص َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سرف . [ س ُ ] (اِ) سرفه که به عربی سُعال خوانند : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف .کسایی .
سرف . [ س ُ رُ ] (اِ) خاریدن کام . (برهان ).
سرف . [ س ُ رُ ] (ع اِ) چیزی است سفید که به بافته ٔ کرمک ابریشم ماند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سرف سرف . [ س ُ س ُ ] (اِ مرکب ) سرفان . سرفه کنان : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سی...
رعیت‌داری ، سرف‌داری یا سرواژ(به فرانسوی: Servage) به موقعیت اجتماعی-اقتصادی روستاییان ناآزاد در نظام فئودالیته اشاره‌دارد. رعیت‌داری چهرهٔ نرم‌شدهٔ ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.