صفر
نویسه گردانی:
ṢFR
صفر. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) بیماری شکم که روی صاحب خود را زرد گرداند. (منتهی الارب ). صفرة تعلوا اللون و البشرة. (بحر الجواهر). بیماری زریر. زردی . یرقان . || عقل . || عقد. || بیم . روع . || نفس و دل . لب القلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال : لایلتاط بصفری ؛ ای لایلزق بنفسی و لایقبله قلبی . || ماری است در شکم مردم می چسبد به استخوانهای پهلو و میگزد آنرا، یا کرمکی است که میگزد استخوانهای پهلو و سر آن را یا کرم شکم . (منتهی الارب ). کرم شکم .(مهذب الاسماء). دود یقع فی الکبد و شراسیف الاضلاع فیصفر عنه الانسان جداً و ربما قتله . (بحر الجواهر). || (مص ) جمع شدن زردآب در شکم . (منتهی الارب ). اجتماع الماء فی البطن کمایعرض للمستسقی . (بحر الجواهر). || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
سفرِ سنگ عنوان یک فیلم سینمایی به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۵۶ خورشیدی است.[۱][۲][۳] فیلمنامهٔ سفر سنگ با نگاهی به ق...
سفرِ سنگ عنوان یک فیلم سینمایی به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۵۶ خورشیدی است.[۱][۲][۳] فیلمنامهٔ سفر سنگ با نگاهی به ق...
سفر کردن . [ س َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از مقر خود بمحل دیگر رفتن . مسافرت کردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : نوروز ازاین وطن سفری کرد چون...
این سفر. [ س َ ف َ ](ق مرکب ) این دفعه . این بار. (فرهنگ فارسی معین ).
تخت سفر.[ ت َ ت ِ س َ ف َ ] (اِخ ) جایگاهی در حدود مرو : از راه سرخس متوجه مرو گشتند محمدقاسم و ... در شهر توقف کرده رایات ظفرپیکر، روز جمعه...
خرج سفر. [ خ َ ج ِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرج راه . پولی که برای مسافرت بحساب می آید : تا بچهل سال که بالغ شودخرج سفرهاش مبالغ...
خجسته سفر. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ س َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه سفر او خجسته است . آنکه سفرش خیر است . آنکه سفرش میمون است . مبارک سفر. متبرک سفر. باسع...
جامه ٔ سفر. [ م َ / م ِ ی ِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباسی که در سفر پوشند. جامه ٔ راه : جامه ٔ سفر نیز پوشیده پیش آمدند. (تاریخ بیهق...
قریه ٔ سفر. [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ س ِ ] (اِخ ) (شهر کتابها) همان «دبیر» است که در صحیفه ٔ یوشع 15:14 و داود 1:11 مذکور است . و قریه ٔ سنه که در ص...