صفیر
نویسه گردانی:
ṢFYR
صفیر. [ ص َ ] (عبری ، اِ) علامت استهزا و ریشخند است . (حزقیال 27:36، کتاب میکاه 6:16) (قاموس کتاب مقدس ). || علامت ندا نمودن و خواندن است . (اشعیا 5:26 و 7:18، زکریا10:8) (قاموس کتاب مقدس ). || یکی از الفاظی است که افاده ٔ تحقیر نماید. (ایوب 27:23، اول پادشاهان 9:8، ارمیا 19:8، حزقیال 27:36، میکاه 6:16). و از برای وضع احضار نوکر نیز در مشرق زمین معمول و متداول است . (اشعیا 5:26، 7:18، زکریا 10:8) (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صفیر. [ ص َ ] (ع اِ) بانگ و فریاد مرغان یا عام است . (منتهی الارب ). آواز طائران و این معرب سبیل است . (غیاث اللغات ). سوت . هشتک . شاه فوت ...
صفیر. [ ص َ] (اِخ ) نام وی شمشاد و از مردم قم است . از اوست :دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم .دور ...
هم صفیر. [ هََ ص َ ] (ص مرکب ) هم صدا. دو مرغ که با هم آواز خوانند : یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ماهم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما.صائ...
صفیر زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخولیدن . سوت زدن . سوت کشیدن . مکاء : چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی . منو...
خوش صفیر. [ خوَش ْ / خُش ْ ص َ ] (ص مرکب ) خوش نغمه . خوش آواز. خوش صدا : حور و قصور و مرغ و می و شیر و انگبین حوران خوب صورت و مرغان خوش صفیر.سو...
حرف صفیر. [ ح َ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف صفیره شود.
حروف صفیر. [ ح ُ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروفی که هنگام تلفظ آنها صدای صفیر از دهان شنیده شود. رجوع به حروف صفیره شود.
جرجس صفیر. [ ج ِ ج ِ ص َ ] (اِخ )جرجس بن پطرس بن سمعان بن یوسف ، کشیش بود و در مزرعه کفردبیان در لبنان بدنیا آمد و بیش از هشتاد سال عمر کرد ...
صفیر کشیدن . [ ص َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) سوت زدن . سوت کشیدن . || کنایه از رسوا و ذلیل نمودن . (آنندراج ). سوت کشیدن بعلامت تحقیر : در چ...
صفیر برآوردن . [ ص َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سوت زدن . صفیر کشیدن . سوت کشیدن . مُکاء. بشخولیدن . شخولیدن .