اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صقر

نویسه گردانی: ṢQR
صقر. [ ص َ ] (اِخ ) قاره ای است به مروت از زمین یمامة مربنی نمیر را. (معجم البلدان ). و بدانجا قاره ٔ دیگری است که آن را نیز صقر گویند. راعی نمیری گفته است :
جعلن اریطا بالیمین و رمله
و زات لغاط بالشمال و خانقه
و صادفن بالصقرین صوب سحابة
تضمنها جنبا غدیر و خافقه .

(معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
سقر. [ س َ ق َ ] (ع اِ) دوزخ . (از غیاث )(دهار) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ) : این چه ترفند است ای بت که همی گوید خلق که سقر باشد فرجام...
صغر. [ ص ِ غ َ ] (ع اِمص )خردی یا خردی تن . (منتهی الارب ). خردی و کوچکی . (غیاث اللغات ). کوچکی . کم سالی . مقابل کِبَر : همی یاد دارم ز عهد...
صغر. [ ص ُ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) خواری . (منتهی الار...
صغر. [ ص َ غ َ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ).
صغر. [ ص َ غ َ ] (اِخ ) کوهی است بین مدینه و سیاله برابر عبود و راه مدینه بین این دو کوه است . (معجم البلدان ذیل عبود و صغر).
صغر. [ ص ُ غ َ ] (ع اِ) جماعت . (منتهی الارب ).
صغر. [ ص ُ غ َ ] (اِخ ) رجوع به زغر شود.
ثغر. [ ث َ / ث َ غ َ ] (ع اِ) درختی است که شکوفه ٔ سپید دارد. || گو. || رخنه . || دره ٔ فراخ . || دهن . || دندانها یا دندانهای پیشین یا...
ثغر. [ ث َ ](ع مص ) دندان نمودن وقت خندیدن . || دندان شیر کسی را شکستن . || افتادن دندانها. || رخنه کردن . || رخنه بستن . || ثغر ثلم...
ثغر. [ ث ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ ثُغرة.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.