صکة
نویسه گردانی:
ṢK
صکة. [ ص َک ْ ک َ ] (ع اِ) سختی گرمای نیمروز و آن مضاف بسوی عمی آید. گویند لقیته صکة عمی ؛ یعنی دیدم او را در شدت گرمای نیم روز. عمی نام مردی است از عمالقه که غارت کرد قومی را در نیم روز و از بن برکند آنها را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۲ ثانیه
بر سکه رساندن . [ب َ س ِک ْ ک َ / ک ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مسکوک گردانیدن . (آنندراج ). سکه کردن . مضروب کردن : از چرخ بهیچ است تسلی دل ...
سکه به زر زدن . [ س ِک ْ ک َ/ ک ِ ب َ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن زر را. رجوع به سکه زدن شود. || گفتار را با کردار پیوند دادن و خوب سرا...
سکه یه پول کردن خوار و خفیف کردن کسی یا چیزی. توهین و تخفیف و تحقیر کسی. در اینجا منظور از پول، سکه پول سیاه، پشیز، یا کم ارزش ترین سکه است: پول سیاه....
پس از دوره رواج تهاتر اولین وسیله‌ای که در نقش پول در داد و ستد به کار رفت "پاره" یا بریده های فلزات بود که گویا لغت نامه دهخدا چنین شرح کرده است: "پا...
پس از دوره رواج تهاتر اولین وسیله‌ای که در نقش پول در داد و ستد به کار رفت "پاره" یا بریده های فلزات بود که گویا لغت نامه دهخدا چنین شرح کرده است: "پا...
سکه به زر کردن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ب ِ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن زر را. || موافق گفته ای بعمل آوردن . (غیاث ). گفتار را با کردار پیوند...
سکه ٔ کار کسی را بردن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ رِ ک َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ارزش و اعتبار کسی را انداختن : آتش عیاره ای آب عیارم ببرد...