اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلاح

نویسه گردانی: ṢLAḤ
صلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) کورانی حلبی ، وی قاضی و از کتاب مترسلین و او را شعری فراوان است . مولد او به حلب بود و هم بدان جا به سا...
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) محمد منصور از ممالیک بحری از 762 تا 764 هَ . ق . حکومت داشت . (ترجمه ٔ تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 72).
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) موسی . رجوع به قاضی زاده ٔ رومی شود.
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) یوسف . رجوع به صلاح الدین ایوبی شود.
صلاح اندیش . [ ص َ اَ ] (نف مرکب ) مصلحت جو. خیرخواه . صلاح اندیشنده . خیراندیش . رجوع به صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن و رجوع به صلاح شود.
صلاح دیدن .[ ص َ دی دَ ] (مص مرکب ) مصلحت دیدن . مناسب دانستن . موافق رأی و عقل دیدن چیزی یا کاری را : چو پای صید را در دام خود دیددر آن...
صلاح صفدی . [ ص َ ح ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین صفدی شود.
صلاح کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن . رای زدن . تدبیر کردن : اکنون بازگرد تا من با وزیران خود صلاح کنم . (قصص الانبیاء). رجوع ...
صلاح پیه سی . [ ص َ پ َ ی َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. در 30هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 30هزارگزی شوسه ٔ اهر ب...
صلاح دانستن . [ ص َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) مصلحت جستن . خیرخواهی کردن . رجوع به صلاح و صلاح اندیشیدن شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.