صلاح
نویسه گردانی:
ṢLAḤ
صلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
دیوان قائمیات از سروده های دانشمند بزرگ اسماعیلی حسن محمود کاتب
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
دیوان قائمیات [دیوان قائمیات] دیوان قائمیات که بیشترین...
این واژه عربی شده است که در سنسکریت sela، sella و senā و در اوستایی snā و در پهلوی snāh بوده است؛ همتای پارسی اینهاست: سِناه، اسناه esnāh (پهلوی: snāh...
سلاح . [ س َل ْ لا ] (ع ص ) حیوانی که سرگین بسیار اندازد. (ناظم الاطباء).
سلاح . [ س ُ ] (ع اِ) سرگین و سرگین ستور. غایط. (ناظم الاطباء). سرگین ستور یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلاح . [ س ِ ] (ع اِ) آلة که بدان جنگ کنند. (غیاث ). ساز جنگ . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (دهار) (زمخشری ). آلت جنگ ، چون تیغ و...
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائ...
صلاءة. [ ص َ ءَ ] (ع اِ)بمعنی صلایة است . (منتهی الارب ). رجوع به صلایة شود.
صلاءة. [ ص ُ ءَ ] (اِخ ) ابن عمروبن مالک از بنی اود از مذحج . وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده . او یکی از...
صلعة. [ ص َ ل َ ع َ ] (ع اِ) جای صلع از سر، و به ضم صاد نیز آمده است . (منتهی الارب ).
سلعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) سرشکستگی هرمقدار که باشد. || آنکه پوست بشکافد. ج ، سلعات و سلاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).