صم
نویسه گردانی:
ṢM
صم . [ ص َم م ] (ع مص ) کر شدن و نشنیدن . (منتهی الارب ). || وقولهم صمت حصاة بدم ؛ یعنی کثرت خون بحدی است که اگر سنگریزه را اندازی شنیده نشود آنرا آوازی چرا که بر زمین نمی افتد. و قول امروءالقیس صمی ابنةالجبل از این معنی است و مراد از ابنةالجبل آواز کوه است یا سنگ بزرگ یا داهیه و بلا. || هلاک گردیدن و مردن . || سربند بستن شیشه را. (منتهی الارب ). سر شیشه استوار کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || زدن کسی را به سنگ . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سم . [ س َ ] (ع اِ) تلفظ فارسی یعنی زهر : تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست . ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).اگر...
سم . [ س ُ ] (اِ) سنب . سمب . پهلوی ، «سومب » ۞ ، ارمنی «سمبک » ۞ ، کردی عاریتی و دخیل «سیم » ۞ ، افغانی عاریتی و دخیل «سوم » ۞ ، وخی و سری...
ثم ء. [ ث َ م ْ ءْ ] (ع مص ) چرب خورانیدن . || شکستن چنانکه سر را. || پلیدی کردن . || ترید و اشکنه کردن نان را. || ثم ء کماة؛ افکندن ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به فتح هر دو سین. در گویش کازرونی، بازیچه قرار دادن کسی یا چیزی. حالا هم شده سم سمک دستش. (ع.ش)
سنگ سم . [ س َ س ُ ] (ص مرکب )که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد : پس پای او شد که بنددش دُم خروشان شد آن باره ٔ سنگ سم .فردوسی .
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئ...
نرم سم . [ ن َ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از ستور رام . (وحید دستگردی هفت پیکر ص 193) : برده پرور ریاضتش داده او خود از اصل نرم سم زاده .نظامی .
هله سم . [ هََ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله ...
سم دار. [ س َ ] (نف مرکب ) زهردار. (آنندراج ). زهردار و سامه و هر چیز که در آن زهر بود و حیوانی که دارای زهرباشد، مانند: عقرب و مار و جز آن . ...