صورت
نویسه گردانی:
ṢWRT
صورت . [ رَ] (اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل ، واقع در 21 هزارگزی جنوب بابل . در دشت قرار گرفته و هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریائی است . 400 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ سجادرود. محصول آنجا برنج ، غلات . نیشکر. مختصر پنبه و صیفی کاری است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صورت خوان . [ رَ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در بازار نشنید(و) صورتهای ملائکه و بنی آدم و معامله ٔ ایشان را در روز قیامت با هم از عذاب و ثواب ....
صورت پرست . [ رَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ صورت . فریفته ٔ جمال ظاهر : آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی ج...
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
صورتفلکی یا پیکرآسمانی مجموعهای از ستارهها است که از دیدگاه زمینی به شکل خاصی تشبیه و نامگذاری شدهاست.[۱] در واقعیت سه بعدی، ستارگان یک پیکرآسمان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ویشمن viŝman (سنسکریت: veŝman) ****فانکو آدینات 09163657861
صورت نویس . [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از روی نوشته ای صورت بردارد. آنکه نوشته ای را استنساخ کند. رجوع به صورت نویسی شود. || آنکه صورتی ...
ملائک صورت . [ م َ ءِ رَ ] (ص مرکب ) رجوع به ملایک صورت شود.
صورت آرائی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صورت نگاری کردن . (آنندراج ). عمل صورت آراء. نقاشی . صورت نگاری : خردکاری به کار بنائی نقشبندی به صورت آرائی ...
صورت آفرین . [ رَ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ صورت . آفریننده . خالق . واهب الصور. مصور. و بدین معانی در مورد باریتعالی به کار رود : روزی که آف...