اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صیاءة

نویسه گردانی: ṢYAʼ
صیاءة. [ ءَ ] (ع اِ) آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
اشخیص سیاه . [اِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مالس . رجوع به اشخیص و اشخیص ابیض تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و ص 48 شود.
چاله سیاه . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برخوار بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان که در 35 هزارگزی شمال باختر اصفهان و 14 هزارگزی شوسه اصفهان به ...
چکمه سیاه . [ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی خاور زاغه و 4 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آ...
دریای سیاه . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) ۞ بحرالاسود. بحر اسود. دریایی واقع در جنوب شرقی اروپا منشعب از بحرالروم (مدیترانه ). حد فاصل بین آسیا و ارو...
خربق سیاه . [ خ َ ب َ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به «خربق اسود» در این لغت نامه شود.
خردل سیاه . [ خ َ دَ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ نوعی خردل است که برنگ سیاه میباشد. (از کارآموزی داروسازی ص 205).
دیوان سیاه . [ دی ] (ص مرکب ) آنکه دفتر حسابش سیاه است . کسی که نامه ٔ عملش سیاه است . عاصی . گناهکار. نامه سیاه .
سرآب سیاه . [ س َ ] (اِخ ) نام محل و رودخانه ای است بملک پارس و جای سکونت طایفه ای است از الوار که طایفه ٔرستم گویند و آب این رود و رود...
سیاه اندرون . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) سیاه دل . بدقلب : سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل .سعدی .
سیاه کلاهان . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران . دارای 537 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات ، باغ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.