اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صیاءة

نویسه گردانی: ṢYAʼ
صیاءة. [ ءَ ] (ع اِ) آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
لای سیاه . (اِخ ) نام نهری در فارس ، فاضل آب چشمه های بلوک بیضا جمع شده و رودخانه گشته از میان بلوک بیضا و رامجرد گذشته در صحرای آهو چرزر...
مورل سیاه . [ م ُ رِ ] (اِمرکب ) ۞ (اصطلاح پزشکی ) از مفردات پزشکی (ریشه ها، ایزومها، سوشها) و از تیره ٔ سولاناسه است و قسمت قابل مصرف آن س...
نامه سیاه . [ م َ / م ِ] (ص مرکب ) کسی که نامه ٔ اعمال وی سیاه و تیره باشد. (ناظم الاطباء). گنهکار. بدکار. بدعمل : نی چو حاکم اوست گرد او ...
نخود سیاه . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) مُجُک . (یادداشت مؤلف ).- پی نخود سیاه فرستادن ؛ کسی را که نخواهند در وقت کاری حاضر باشد به تدبیر و بها...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کاسه سیاه . [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) بمعنی سیاه کاسه است که کنایه از مردم ممسک و بخیل و گرفته باشد، و کاسه سیه نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ...
سیاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفع. (ترجمان القرآن ). تسوید. (دهار) (منتهی الارب ). تاریک کردن : گر ایزد بخواهد من از کین شاه کنم بر تو خو...
سیاه رودسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 370 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هراز. محصول آنجا برنج ،...
سیاه بادام . (اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق چه چشم را به بادام تشبیه کرده اند. (برهان ) (آنندراج ) : غم پیری سمن بر سنبلش ریخت ز آسیب خزان...
سنگ سیاه . [ س َ گ ِ ] (اِخ ) حجرالاسود. (شرفنامه ٔ منیری ) : بشب چون مردمک را جلوه گاه است که در کعبه محک سنگ سیاه است . حکیم زلالی (از آن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.