اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صیاح

نویسه گردانی: ṢYAḤ
صیاح . [ ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). آواز. نوحه . فغان . (غیاث اللغات ). بانگ . (مهذب الاسماء). || (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) :
این طلب همچون خروسی در صیاح
میزند نعره که می آید صباح .

مولوی .


|| (مص ) یکدیگر را آواز دادن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
سیاه رودسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 370 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هراز. محصول آنجا برنج ،...
سیاه پستان . [ پ ِ ] (ص مرکب ) زنی که فرزند او نزید. (غیاث ). زنی که فرزند او نماند و هر طفلی که شیر دهد بمیرد. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشید...
آلوی سیاه . [ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آلوسیاه شود.
اشخیص سیاه . [اِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مالس . رجوع به اشخیص و اشخیص ابیض تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و ص 48 شود.
چاله سیاه . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برخوار بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان که در 35 هزارگزی شمال باختر اصفهان و 14 هزارگزی شوسه اصفهان به ...
چکمه سیاه . [ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی خاور زاغه و 4 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آ...
خربق سیاه . [ خ َ ب َ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به «خربق اسود» در این لغت نامه شود.
خردل سیاه . [ خ َ دَ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ نوعی خردل است که برنگ سیاه میباشد. (از کارآموزی داروسازی ص 205).
سیاه بادام . (اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق چه چشم را به بادام تشبیه کرده اند. (برهان ) (آنندراج ) : غم پیری سمن بر سنبلش ریخت ز آسیب خزان...
سرآب سیاه . [ س َ ] (اِخ ) نام محل و رودخانه ای است بملک پارس و جای سکونت طایفه ای است از الوار که طایفه ٔرستم گویند و آب این رود و رود...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.