اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضئب

نویسه گردانی: ḌʼB
ضئب . [ ض ِءْب ْ ] (ع اِ) دابه ای است دریائی . (منتهی الارب ). از دواب البحر است . (فهرست مخزن الادویه ). || دانه ٔ مروارید. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
جامه زیب . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کسی که لباس در تنش زیبنده باشد. (ناظم الاطباء) : حله ٔ فردوس اگر پوشد نباشد جامه زیب غیر داغ او لباس کعبه...
طاوس زیب . [ وو ] (ص مرکب ) به زیور طاوس : ازین مه پاره ٔ عابدفریبی ملایک صورتی طاوس زیبی .سعدی .
ذئب اهبان . [ ذِءْ ب ُ اُ ] (اِخ ) ابن اوس . ظاهراً گرگی بوده است که خداوند تبارک و تعالی او را بزبان آورده است . رجوع به ج 3 البیان وال...
ذئب الارمن . [ ذِءْ بُل ْ اَ م َ ] (ع اِ مرکب ) شغال . ابن آوی .
ذئب الایل . [ ] (ع اِ مرکب ) ۞ و شاید ذنب الایل ۞ ذافنی الاسکندرانی . رجوع به ذفنی و ذافنی الاسکندرانی شود.
اورنگ زیب .[ اَ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از پادشاه . (آنندراج ).- اورنگ زیبی ؛ نام جامه ایست معروف . (از آنندراج ).قسمی پارچه است . (ناظم الاطباء...
اورنگ زیب . [ اَ رَ ] (اِخ ) اورنگ زیب عالمگیر. عنوان و لقب شاهزاده محیی الدین محمد (15 ذی القعده ٔ 1027 - 28 ذی القعده ٔ 1118هَ. ق .) ششمین امپ...
زیب النسا. [ بُن ْ ن ِ ] (اِخ ) (1048 - 1113 هَ . ق .). دختر بزرگ محیی الدین اورنگ زیب . وی زنی ادیب و دانش دوست و هنرپرور بود. در شعر و انشاء ق...
زیب خسرو.[ خ ُ رَ ] (اِخ ) شهری که نوشیروان آن را بنا کرد. (از فهرست ولف ). نام شهری است که نوشیروان به صورت انطاکیه ساخت . (یادداشت بخ...
زیب النسا یا زینب‌النساءبیگم (۱۶۳۷ م/ ۱۰۴۸ ه‍.ق - ۱۷۰۲م/۱۱۱۲ه‍.ق)، متخلص به «مخفی»، بزرگترین دختر اورنگ‌زیب عالمگیر پادشاه گورکانی هند و یکی از خوشنوی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.