اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضأر

نویسه گردانی: ḌAR
ضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس ۞ . رجوع به حب افرنجی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هندمینی بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده ...
گوره زار. [ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بالا از بخش کمیجان شهرستان اراک واقع در 72 هزارگزی جنوب کمیجان و یکهزارگزی راه عمومی شراء...
غنچه زار. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (اِمرکب ) جایی که در آن غنچه ٔ بسیار روید : غنچه زاری شده از لخت جگر مژگانم تا چه آن نخل قد از آن گل رو آرد بار....
غوره زار. [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن غوره باشد : ایاز نوشخند او را پسر بودکه دزد غوره زار او شکر بود.حکیم زلالی (از بهار عجم ).
کشته زار. [ ک ِ ت َ / ت ِ] (اِ مرکب ) کشت زار. مزرعه : از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشست...
جر وا جر و چاک چاک
ینجه زار. [ ی ُ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) نام محلی است به شمال غربی تهران در راه امامزاده داود. (یادداشت مؤلف ). یونجه زار.
خوار و زار. [ خوا / خا رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نزار. ذلیل . بی قدر. ناچیز. (یادداشت بخط مؤلف ). پریشان . تنگدست . (ناظم الاطباء) : یکی را بر...
بی لی زار. (اِخ ) سردارمعروف بیزانس (527 ق . م .) وی با گت ها در ایطالیا و ایرانیان جنگ کرد و در زمان همین سردار بیزانسی چندتن از اشکانیان ب...
زار و نزار. [ رُ ن ِ /ن َ ] (ص مرکب ) خوار و ضعیف لاغر و زبون : ماه گاهی چو روی یار من است گه چو من گوژپشت و زار و نزار.قمری . (از حدائق الس...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۲ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.