ضبر
نویسه گردانی:
ḌBR
ضبر. [ ض َ ] (ع اِ) جماعت غازیان . (منتهی الارب ). گروه غازیان . (منتخب اللغات ). || پوست پر از کاه . چوب که مردم در پس آن شده تا زیر قلعه روند برای جنگ . (منتهی الارب ). پوست که بالای چوبها کشند و در پناه آن مردان به قلعه نزدیک شوند و جنگ کنند. (منتخب اللغات ). ج ، ضبور. (منتهی الارب ). || درخت چارمغز. گردکان . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). درخت چارمغز دشتی . (منتخب اللغات ). || انار دشتی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). انار کوهی . || جوزبوا. (منتهی الارب ). جوزبویا. (منتخب اللغات ). گوز بیابانی . (مهذب الاسماء). جوزالبر. (ضریر انطاکی ). جوزالبر؛ و آن جوز صلب است . (فهرست مخزن الادویه ). اصمعی گوید که ضبر جوز سرو را گویند در عرب . ابن الاعرابی گوید ضبر جوزبویارا گویند. ابوحنیفه گوید ضبر درختیست که بزرگی و ضخامت آن به اندازه ٔ درخت جوز باشد و برگ او بهیأت گرد به اندازه ٔ کف دست و سایه ٔ او انبوه باشد و میوه ٔ او بشبه خوشه انگور و خرما بود، و در این میوه منفعتی نباشد و در وقتی که صمغ از او آمدن گیرد آدمیان ازسایه ٔ او احتراز کنند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
چاه زبر. [ زَ ب َ ] (اِخ ) از دهات جلگه ٔ هرون آباد دومنزلی کرمانشهان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 133).
زبر دادن . [ زَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) مفتوح خواندن .
زبر زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ص مرکب ) چابک و چالاک .
زبر آمدن . [ زَ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب )بالا قرار گرفتن . تفوق یافتن . بالا آمدن : اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت عالم همه زیرآمد و قدرت زب...
زیر و زبر. [ رُ زَ ب َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) تحت و فوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ته و بالا. (ناظم الاطباء) : و آنچ او از زبر و زیر بود جسم ...
زبر آوردن . [ زَ ب َ وَدَ ] (مص مرکب ) بالا آوردن . بزرگ ساختن : با تو به بیشی صبر در نتوان بست زانکه به یک روزه غم شکم زبر آرد.انوری (دی...
ز بر کردن . [ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ز بر با لفظ کردن به معنی ازبر باشد که حفظ کردن و بیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن ۞ است . (آنندراج ). ...
زبر و زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (در تداول ) چست و چالاک . رجوع به زبرزرنگ شود.
بر زبر چشم . [ ب َ زَ ب َ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ) بالای چشم .- بر زبر چشم ابرو گفتن کسی را ؛ بالای چشم ابرو گفتن کسی را. نیارستن سخنی به ...
ز بر گرفتن . [ زِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) در این بیت سلمان : یاد گرفتن . دریافتن . ز برکردن : نمونه ای است ز حراق و آتش کبریت چراغ لاله ...