ضبر
نویسه گردانی:
ḌBR
ضبر. [ ض َ ] (ع اِ) جماعت غازیان . (منتهی الارب ). گروه غازیان . (منتخب اللغات ). || پوست پر از کاه . چوب که مردم در پس آن شده تا زیر قلعه روند برای جنگ . (منتهی الارب ). پوست که بالای چوبها کشند و در پناه آن مردان به قلعه نزدیک شوند و جنگ کنند. (منتخب اللغات ). ج ، ضبور. (منتهی الارب ). || درخت چارمغز. گردکان . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). درخت چارمغز دشتی . (منتخب اللغات ). || انار دشتی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). انار کوهی . || جوزبوا. (منتهی الارب ). جوزبویا. (منتخب اللغات ). گوز بیابانی . (مهذب الاسماء). جوزالبر. (ضریر انطاکی ). جوزالبر؛ و آن جوز صلب است . (فهرست مخزن الادویه ). اصمعی گوید که ضبر جوز سرو را گویند در عرب . ابن الاعرابی گوید ضبر جوزبویارا گویند. ابوحنیفه گوید ضبر درختیست که بزرگی و ضخامت آن به اندازه ٔ درخت جوز باشد و برگ او بهیأت گرد به اندازه ٔ کف دست و سایه ٔ او انبوه باشد و میوه ٔ او بشبه خوشه انگور و خرما بود، و در این میوه منفعتی نباشد و در وقتی که صمغ از او آمدن گیرد آدمیان ازسایه ٔ او احتراز کنند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زبر زیر کردن . [ زَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واژگون ساختن بناء. ویران ساختن خانه . برهم زدن وضع و حالتی . باطل ساختن نقشه . از بین بردن آرام...
نام زیر و زبر کردن . [ رُ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محو و ناپدید کردن نام . (بهار عجم ) (از آنندراج ) : نامه ٔ معرب به کسر دشمن و فتح...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.