ضجر
نویسه گردانی:
ḌJR
ضجر. [ ض َ ج َ ] (ع مص ) نالیدن . || طپیدن . (منتهی الارب ). طپیدن دل . (منتخب اللغات ). بیقراری کردن . تفته گردیدن از اندوه . ملول شدن . (منتهی الارب ). تنگدل شدن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). || بانگ کردن شتر ماده در وقت دوشیدن . (منتخب اللغات ). بانگ کردن ناقه وقت دوشیدن یا بار کردن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
زجر بردن . [ زَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رنج کشیدن . رنج بردن . آزار کشیدن . زحمت کشیدن . زجر کشیدن . رجوع به زجر کشیدن ، زجر دادن ، زجر کردن و زجرک...
زجر دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب )شکنجه دادن . آزار کردن . ایذاء. کتک زدن و زجر کردن .رجوع به زجر، زجرکش ، زجر کشیدن و زجرکش کردن شود.
زجر کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن ، بمرغ : عیثرة؛ روان دیدن مرغ را پس زجر کردن آنرا. (از منتهی الارب ). || راندن شتر یا دیگر حی...
حرف زجر. [ ح َ ف ِ زَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) حرف ردع . حرف منع. رجوع به حرف ردع شود.
زجر کشیدن . [ زَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج کشیدن . آزار کشیدن . تحمل مشقت و آزار دیگری کردن . بیماری یا دردی داشتن . ستم کشیدن . رجوع به ...
زجر گرفتن . [ زَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . پیشگویی کردن . فال گفتن . عیافة. زجر : جماعتی از آن چینیان به علم ، در شانه ٔ گوسفند نگر...
زجر نمودن . [ زَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آزار کردن . ایذاء. اذیت . شکنجه کردن : وضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس نمودی . (گلستان ). و ر...
زجرفرمودن . [ زَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) منع کردن . بازداشتن . نهی کردن : آنچه فرمودی از زجر و منع اگرچه تربیت است ، طایفه ای بربخل حمل کنند. (...