اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضدن

نویسه گردانی: ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۳ ثانیه
قالب زدن . [ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در قالب آوردن : حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده . ملاطغرا (از آنندراج ).|| دروغ ...
قامت زدن . [ م َزَ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن . قامت بستن : قامت زده و شکسته قامت انگیخته از جهان قیامت .نظامی .
غوطه زدن . [ طَ / طِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فروشدن در آب . سر به آب فروبردن . فرورفتن در آب . غوطه خوردن . غوته خوردن . غوطه ور شدن . رجوع به غوط...
غلغل زدن . [ غ ُ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن با آواز. رجوع به غلغل شود. || بانگ و آواز برآوردن . شور و غوغا و فریاد برآوردن : بهار است و ...
غویه زدن . [ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مسکه برآوردن . (ناظم الاطباء). روغن گرفتن . بیرون آوردن روغن بوسیله ٔ غویه یعنی چوب روغنکشی . (از...
فندق زدن . [ ف َ دُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آن باشد که دست چپ را مشت کرده و سرانگشت سبابه ٔ دست راست را به نوعی مابین انگشت وسطی و سبابه ٔ د...
فریاد زدن . [ ف َرْ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . فریاد کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
فصیل زدن . [ ف َ زَدَ ] (مص مرکب ) دیوار کشیدن و حصار دور شهر ایجاد کردن : در شهور سنه ٔ ستین و خمسمائة خوارزمشاه محمدبن سلطان تکش بخارا را ...
فغان زدن . [ ف َ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد زدن . فغان کردن : فغان می زد و طیرگی می نمود.نظامی .
کبوتر زدن . [ ک َ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با تیر زدن کبوتر. شکار کردن کبوتر. کبوتر شکار کردن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.