اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضدن

نویسه گردانی: ḌDN
ضدن . [ ض َ ] (ع مص ) اصلاح کردن و آسان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۱ مورد، زمان جستجو: ۳.۰۷ ثانیه
بیرون زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برون زدن . برزدن . خارج شدن .- بیرون زدن سر ؛ برآوردن . طلوع کردن : چون کشتی پرآتش و گرد اندر آب نیل بیرو...
بادگلو زدن . [ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آروغ زدن .آروق زدن . بادگلو کردن . بادی بصدا از گلو برآمدن .
بامبه زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، توسری زدن . ضربه و زخم زدن با کف دست بر سر کسی . رجوع به بامب و ترکیبات و مترادفات ...
اندام زدن . [ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) شرحه شرحه کردن . || یادداشت کردن . || بیاد آوردن محنتهای گذشته را. (ناظم الاطباء).
انگشت زدن . [ اَ گ ُ زَدَ ] (مص مرکب ) از خوشحالی انگشتها را برهم زدن . (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). از خوشحالی انگشت بر انگشت زدن چنانکه...
افشان زدن . [ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) لرزان کردن . پراکنده کردن . || محلول طلا و نقره پاشیدن .کنایه است از گلهای رنگارنگ شکوفانیدن : نظاره ...
افیون زدن . [ اَف ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) افیون خوردن . (آنندراج ) : این تنگنا نه موقع خواب است سر برآرافیون زده ست حارس و مست است پاسبان . ا...
آخشام زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب )(از ترکی آقشام به معنی شام و شبانگاه ) آقشام زدن . زدن نوبت بر در پادشاهان و حکام گاه فروشدن آفتاب .
چهچهه زدن . [ چ َ چ َ ه َ / ه ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خواندن بلبل و قناری . خواندن بلبل و سایر پرندگان خوش آواز. نشید برکشیدن . رجوع به چهچه زد...
چوگان زدن . [ چ َ / چُو زَ دَ ] (مص مرکب ) چوگان بازی کردن . بازی گوی و چوگان کردن : چو بشنید چوبینه گفتار زن که با او همی گفت چوگان مزن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.