اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاهر

نویسه گردانی: ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابی هالة التمیمی الاسدی . وی برادر هند، ربیب ِ (پسرِ زن ِ) پیغامبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم بوده است . سیف در اوائل کتاب ردةاز طریق ابوموسی روایت کرده گوید: پیغامبر صلواة اﷲو سلامه علیه پنج نفر را مأمور مخالیف یمن فرمود که من پنجمین آنان بودم و چهار تن دیگر عبارت بودند ازمعاذ، طاهربن ابی هالة، خالدبن سعید، عکاشةبن ثور. بغوی در ترجمه ٔ عبیدبن صخربن لودان بسلسله ٔ اسناد خودروایت کرده که چون بادام بمرد پیغامبر صلواة اﷲ و سلامه علیه عمال خود را بین شهربن بادام ، و عامربن شهر، و طاهربن ابی هالة، متقرق ساخت ، و گروهی دیگر را نیز یاد کرده است . مرزبانی در معجم الشعراء این دو بیت را در وصف قتال اهل رده ، از اشعار طاهر آورده است :
فلم ترعینی مثل یوم رایته
بخبث المخازی فی جموع الاخابث
فواﷲ لو لااﷲ لارب غیره
لمافض بالاجزاع جمع العثاعث
نخستین قبیله ای که از ازد تهامة بعد از پیغامبر مرتد شدند قبیله ٔ عک بود، طاهربن ابی هالة چون مأمور محاربه با آنان شد، بر آنان غلبه یافت ، و راهها را ایمن ساخت ، و مرتدان از قبیله ٔ عک را از آن تاریخ اخابث نامیدند. (الاصابة ج 3 ص 283). یاقوت در معجم البلدان ، ذیل کلمه ٔ اخابث ، دو بیت دیگر علاوه بر دو بیت بالا آورده ، با اندک تغییری در دو بیت پیشین بصورت زیر:
فواﷲ لولااﷲ لاشیی ٔ مثله
لمافض بالاجراع جمعالعثاعث
فلم ترعینی مثل جمع رایته
بجنب مجاز فی جموع الاخابث
قتلنا هم مابین قنة خاص
الی القیعة البیضأذات النبائث
وفینا باموال الاخابث عنوة
جهاراً و لم نحفل بتلک الهثاهث

(معجم البلدان ج 1 ص 146).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن هلال . ابن اثیر در ضمن حوادث سال 404 هَ . ق . ذیل ذکر استیلای طاهربن هلال بر شهر زور آرد: درباره ٔ کیفیت شهر زور یا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النار ۞ بن حسن بن جعفر الحجةبن عبیداﷲ الاعرج بن حسین الاصغربن علی زین العابدین بن حسین بن امیرالمؤمنین علی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النسابه . از محدثان است . رجوع به الذریعه ج 2 ص 378 و 419 و ج 7 ص 165 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی الیمنی . او راست : کتابی بنام «الاحتجاج الشافی . بالردعلی المعاند فی طلاق التنافی » هنگامی که ابوبکر وعَلَی در...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحسن طاهربن محمدبن ابی تمیم . مؤلف تاریخ سیستان ، ذیل عنوان «حدیث نصربن احمد با امیر بوجعفر» گوید: باز ابوالحسن طاه...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالفتح . وی ممدوح انوری بوده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 129 و رجوع به افتخارالدین ابوالفتح طاهر و لباب الالبا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر مجیرالدین .وی از اعقاب شیخ الرئیس طاهربن عبداﷲ بیهقی است که عمل نیشابور و بیهق داشته است او در روز دوشنب...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر الحسن (ظَ : طاهر ابن الحسن ) بن احمدبن ابراهیم الاسدی الانطاکی . او را جزئی است در حدیث ، معروف بجزء ابن فی...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابومحمداحمد طاهر حدیف . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالنصر در حبیب السیر چ قدیم تهران این صورت مصحف ظاهر ابوالنصر محمدبن الناصر لدین اﷲ عباسی است . رجوع به ظاهر... شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۹ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.