طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن حسین . حمداﷲ مستوفی ذیل حالات السدید منصوربن عبدالملک سامانی آرد: خلف بن احمد سیستانی هوس حجاز کرد داماد خود طاهربن حسین را نیابت داد و به حج رفت به وقت مراجعت دامادش او را در شهر نگذاشت . خلف پناه به امیر منصور برد امیر منصور اورا لشکر داد تا خلف با لشکر به سیستان رفت دامادش شهر بازگذاشت . خلف بر سیستان مستولی شد لشکر را پیش امیر منصور فرستاد. طاهربن حسین باز آمد و با خلف جنگ کرد و شهر بستد خلف باز به امیر منصور پناه برد و لشکر بستد چون به سیستان رسید طاهر درگذشته بود. (تاریخ گزیده ص 385). و در تاریخ یمینی آمده است : هنگامی که خلف بن احمد پادشاه سیستان عازم حج گردید در سنه ٔاربع و خمسین و ثلثمائة طاهربن الحسین را که از اقرباء و خویشان او بود قائم مقام و جانشین خود قرار داد، طاهر غیبت خلف را غنیمت شمرده ، لشکر را بفریفت ، وقلاع و خزائن خلف را با دست بگرفت و در پادشاهی سیستان طمع مستحکم کرد، چون خلف بازگشت ، مملکت شوریده دید... به منصوربن نوح سامانی التجا کرد، منصور ملتمس او به ایجاب مقرون داشت ... چون طاهر از مدد لشکر منصور خبر یافت ولایت باز گذاشت ، و به اسفزار مقیم شد، تا خلف در دارالملک خویش ممکن بنشست ، و اعوان و انصارکه از حضرت منصور آمده بودند از سر استغنا باز گردانید، پس ناگاه طاهر بر سر او تاخت و او را شکسته و منهزم به جانب بادغیس انداخت . خلف دیگر باره از سر اضطرار روی با حضرت منصور نهاد، و بدو پناهنده شد... منصور لشکر جرار به کفایت مهم او نامزد کرد. و چون خلف با آن لشکر به سیستان آمد، طاهر وفات یافته بود.
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد، ظهیرالدین فاریابی . با اتابکان آذربایجان معاصر بود. اتابک ابوبکر در تربیتش بیشتر از دیگران اهتمام مینمود. گویند...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد المقدسی الملقب به ابی زرعة. ابن ابی اصیبعة در تاریخ الاطبا از جمله ٔ اساتید موفق الدین عبداللطیف البغدادی ، یکی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمود الملقب بصدر الاسلام . او راست : کتابی به نام «فوائد صدرالاسلام ». (کشف الظنون ).
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعود. (الشیخ ) ابوالصفا، وی در جامع زیتونة بشهر تونس علوم فراگرفت ، و در پایان روزگار ائمه ٔ بکریین تولیت خلافت امام...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسلم علوی . پدر حسن نامی است که هنگام ظهور تاهرتی یکی از دعات باطنیان که در اثناء آنکه مردم را به الحاد و پیرو...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مظفربن محمد عمری عدوی ربعی شیخ زین الدین دانشمند بزرگ و عارف نامور که بدانش و پرهیزکاری هر دو متصف بود و راه تدر...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ )ابن موسی الکاظم . حمداﷲ مستوفی پسران الکاظم ابراهیم موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی المرتضی امام هفتم شیعیان...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن نصربن جهبل الحلبی ، ملقب به مجدالدین ، برادر عبدالملک بن جهبل . مردی عالم و زاهد و فاضل بوده است در فقه و حساب و...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن الوزیر. فخرالدین طاهربن الوزیر معین الدین الکاشی . وی در زمان سلطان ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه بر مسند وزارت ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن هارون بن عبید، ابوالحسن المدائنی . حدث عن وجوده فی کتاب ابیه . (کذا) ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن ابی خثیمة از او روایت ...