طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن حمادبن عمرو نصیبی . او را از مالک و دیگران روایت است . ثقه و مورد اعتماد نیست . از آزمون های وی این است که گفت عمری از نافع و او از ابن عمر (رض ) به ما خبر داد و گفت در پشت سر پیامبر (ص ) و ابوبکر و عمر نماز خواندم و آنها (بسم اﷲ الرحمن الرحیم ) را بطور جهر قرائت کردند. (لسان المیزان ج 3 ص 206).
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن هلال . ابن اثیر در ضمن حوادث سال 404 هَ . ق . ذیل ذکر استیلای طاهربن هلال بر شهر زور آرد: درباره ٔ کیفیت شهر زور یا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النار ۞ بن حسن بن جعفر الحجةبن عبیداﷲ الاعرج بن حسین الاصغربن علی زین العابدین بن حسین بن امیرالمؤمنین علی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النسابه . از محدثان است . رجوع به الذریعه ج 2 ص 378 و 419 و ج 7 ص 165 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی الیمنی . او راست : کتابی بنام «الاحتجاج الشافی . بالردعلی المعاند فی طلاق التنافی » هنگامی که ابوبکر وعَلَی در...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحسن طاهربن محمدبن ابی تمیم . مؤلف تاریخ سیستان ، ذیل عنوان «حدیث نصربن احمد با امیر بوجعفر» گوید: باز ابوالحسن طاه...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالفتح . وی ممدوح انوری بوده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 129 و رجوع به افتخارالدین ابوالفتح طاهر و لباب الالبا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر مجیرالدین .وی از اعقاب شیخ الرئیس طاهربن عبداﷲ بیهقی است که عمل نیشابور و بیهق داشته است او در روز دوشنب...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر الحسن (ظَ : طاهر ابن الحسن ) بن احمدبن ابراهیم الاسدی الانطاکی . او را جزئی است در حدیث ، معروف بجزء ابن فی...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابومحمداحمد طاهر حدیف . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالنصر در حبیب السیر چ قدیم تهران این صورت مصحف ظاهر ابوالنصر محمدبن الناصر لدین اﷲ عباسی است . رجوع به ظاهر... شود.