طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ](اِخ ) ابن عبدالعزیزبن عیسی بن سیار، ابوالحسن الدعاء، معروف به «ابن الحصری » از ابوبکربن مالک قطیعی ، واسحاق بن سعدبن الحسن بن سفیان النسوی سماع حدیث کرده . خطیب گوید: من خود از او حدیث فراگرفته و به قید کتابت آوردم . از بندگان صالح خداوند بشمار میرفت . و مردی پارسا بود و صدوق . از او شنیدم که گفت مولدش در سال 356 هَ . ق . بوده ، و در ماه جمادی الاخرة یا رجب سال 425 از دنیا رحلت کرد. (تاریخ خطیب ج 9 ص 358).
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل . برادرزاده ٔ ابوعلی (احمدبن محمدبن المظفربن محتاج ) ابوالمظفر طاهربن الفضل بن محمدبن المظفربن محتاج والی چغان...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن احمد الانصاری الخوارزمی الحنفی . معروف به سعید نمدپوش ، او راست : کتاب جواهرالفقه ، کتابی است مختصر در علم ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن نصر، ابوالعباس الجوهری بن الثلاج گفت که طاهر جوهری از طریق محمدبن عثمان بن ابی شیبة الکوفی ، و سعیدبن ع...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن اللیث . اصطخری در کتاب المسالک و الممالک گوید: پسران لیث چهار برادر بودند یعقوب و عمروو طاهر و علی ، و طاهر در جنگی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به طاهربن امیر ابوالفضل شود. (حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 384).
طاهر. [هَِ ] (اِخ ) ابن محمد. مؤلف حبیب السیر آرد: چون سلطنت از خاندان غزنویان به سلجوقیان انتقال یافت در زمان سلطان سنجر طاهربن محمد که...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن السری بن سهل بن خالدبن البختری ، ابوالقاسم الطاهری . خبر داد ما را ابن الثلاج از طاهر که او از احمدبن علی ا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سهلویه بن الحارث بن یزیدبن بحر، ابوالحسین النیسابوری ، هنگامی که عازم زیارت خانه ٔ خدا بود به بغداد آمد. و ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد الصادق . رجوع به طاهر جعفربن محمد... و رجوع به جعفربن محمد الصادق شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن طاهر عبدالرحمن القرشی الزهری . از فرزندان ابی سلمةبن عبدالرحمن بن عوض بوده ، معروف به «ابن الناهض » است اق...