طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن نصربن جهبل الحلبی ، ملقب به مجدالدین ، برادر عبدالملک بن جهبل . مردی عالم و زاهد و فاضل بوده است در فقه و حساب و فرائض . از جمعی روایت حدیث کرده . کتابی در فضل جهاد بنام نورالدین از سلاطین ایوبیه ٔ مصر پرداخته است . در حلب در مدرسه ٔ نوریّه تدریس میکرد. او اول کسی است که در قدس شریف در مدرسه ٔ صلاحیه تدریس کرد. و نخستین اولاد بنی جهبل از فقهاء دمشقیین است . وفاتش در سال 596 هَ . ق . در سن شصت و چهارسالگی رخ داد. چنانکه ذهبی در کتاب «العبر» و اسنوی در طبقات الشافعیه آورده . در کتاب انس الجلیل ، بتاریخ القدس و الخلیل ، نیز نزدیک بدانچه ذکر شد، در ترجمه ٔاحوال او آورده و بعلاوه گفته است که در قدس شریف وفات یافت . این شخص و برادرش زین الدین عبدالملک بودند که بر شیخ سهروردی اعتصاب کرده و شوریدند، تا رسید بدو آنچه رسید. (از اعلام النبلا بتاریخ الحلب الشهبا ج 4ص 313). و رجوع به ج 4 ص 314 و 315 همان کتاب شود.
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن هلال . ابن اثیر در ضمن حوادث سال 404 هَ . ق . ذیل ذکر استیلای طاهربن هلال بر شهر زور آرد: درباره ٔ کیفیت شهر زور یا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النار ۞ بن حسن بن جعفر الحجةبن عبیداﷲ الاعرج بن حسین الاصغربن علی زین العابدین بن حسین بن امیرالمؤمنین علی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النسابه . از محدثان است . رجوع به الذریعه ج 2 ص 378 و 419 و ج 7 ص 165 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی الیمنی . او راست : کتابی بنام «الاحتجاج الشافی . بالردعلی المعاند فی طلاق التنافی » هنگامی که ابوبکر وعَلَی در...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحسن طاهربن محمدبن ابی تمیم . مؤلف تاریخ سیستان ، ذیل عنوان «حدیث نصربن احمد با امیر بوجعفر» گوید: باز ابوالحسن طاه...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالفتح . وی ممدوح انوری بوده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 129 و رجوع به افتخارالدین ابوالفتح طاهر و لباب الالبا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر مجیرالدین .وی از اعقاب شیخ الرئیس طاهربن عبداﷲ بیهقی است که عمل نیشابور و بیهق داشته است او در روز دوشنب...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر الحسن (ظَ : طاهر ابن الحسن ) بن احمدبن ابراهیم الاسدی الانطاکی . او را جزئی است در حدیث ، معروف بجزء ابن فی...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابومحمداحمد طاهر حدیف . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالنصر در حبیب السیر چ قدیم تهران این صورت مصحف ظاهر ابوالنصر محمدبن الناصر لدین اﷲ عباسی است . رجوع به ظاهر... شود.