اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طخم

نویسه گردانی: ṬḴM
طخم . [ طَ ] (ع مص ) بزرگ منشی کردن . تکبر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تری تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) ۞ پسرویدرن و برادر استاتیرا (زن اردشیر پسر داریوش دوم ). که آمس تریس دختر داریوش را بزنی گرفت و چون پدرش در...
تخم پاشی . [ ت ُ] (حامص مرکب ) تخم افشانی . رجوع به همین کلمه شود.
تخم بازی . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) تخم مرغ بازی . بازی کردن اطفال به بیضه ، در روز عید و نوروز.(آنندراج ). روز نوروز عید، کودکان به بیضه های رنگی...
پنبه تخم . [ پَم ْ ب َ /ب ِ ت ُ ] (اِ مرکب ) پنبه دانه . بزر پنبه . بذر پنبه .
تخم گذار. [ ت ُ گ ُ ] (نف مرکب ) که تخم نهد. مقابل زاینده . صفت جانورانی که تخم گذارند. مقابل زنده زا: [ گویچه های سرخ خون ] در مهره داران ...
تخم خوری . [ ت ُ خوَ / خ ُ ](اِ مرکب ) ۞ تخم مرغ خوری . ظرفی که تخم مرغ نیم پخته و یا خام را در آن گذارند.
تخم گیری . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) تخم کشی . تخم گرفتن از حیوان نر. رجوع به تخم کشی شود.
تخم ریزی . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) عمل تخم فراوان آوردن ، مانند تخم ریزی ماهیان در وقت معین از سال یا تخم ریزی حشرات چون مگس و امثال آن .
تخم گذاری . [ ت ُ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل تخم گذاشتن مرغان و حشرات و ماهیان و دیگر جانوران تخم گذار: هنوز فصل تخم گذاری مرغان آبی فرانرسیده...
تخم کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیضه دادن . (آنندراج از بهار عجم ). دادن تخم : این مرغ یک روز در میان تخم میکند. (یادداشت بخط مرحوم د...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.