طرز
نویسه گردانی:
ṬRZ
طرز. [ طَ ] (اِخ ) دهی از بخش راور شهرستان کرمان ، در 38هزارگزی شمال باختری راور، کنار راه فرعی کوهبنان به راور. کوهستانی سردسیر با 250 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و تریاک و پنبه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
طرز. [ طَ رَ ] (ع مص ) صورت گرفتن سپس ثِخانت وسطبری . || نیکخوی گردیدن سپس زشتخوئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوش خلق شدن . || لباس پ...
طرز. [ طَ ] (معرب ، اِ) هیئت و شکل چیزی . (منتهی الارب ). جوالیقی آرد: فارسی معرب است . عرب میگوید طرز فلان طرز نیکی است ؛ یعنی زی و هیئت ...
ترز. [ ت َ ] (ع مص ) تارز ۞ گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت و صلب گردیدن . (ناظم الاطباء). خشک و سخت و صلب گردیدن چیزی . (از المنجد)...
ترز. [ ت َ رَ ] (ع مص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر زمین افکندن . (منتهی الارب ). || خوردن گوسپند گیاه تر و منقطع گردیدن ...
ترز. [ ت ِ رِ ] (اِخ ) نام زنی از شاهزادگان اسپانیایی و دختر آلفونس ششم که سفیه و حیله گر بود. وی پس از جنگ و جدال با هانری و آلفونس هشت...
ترز. [ ت ِ رِ ] (اِخ ) ۞ دآویلا (سَنْت ...) (1515 - 1582 م .). زنی عارف و اصلاح کننده ٔ وضع کارمل فلسطین که در ویلای اسپانیا متولد شد. وی بسال...
ترز. [ ت ِ رِ ] (اِخ ) ۞ (1873 - 1897م .) وی از زنان مذهبی دین مسیح در لیزیو ۞ بود و بسال 1925 م . در شمار مقدسان درآمد. ذکران وی سوم اک...
[ ت ُر ] به ضم ت و سکون ر
منحصر به فرد، جالب، معادل واژه ی خفن
خوب، خوشمزه، مطابق میل
احتمال می رود این واژه در اصل پهلوی «ترذ» بوده باشد، ...
ماری ترز. [ ت ِ رِ ] (اِخ ) ۞ (1717 - 1780م .) او در وین متولد شد و به سال 1741 ملکه ٔ هنگری و در سال 1743 ملکه ٔ بوهم گردید. دختر امپراتور شا...
ماری ترز دوتریش . [ ت ِ رِ دُ ] (اِخ ) ۞ (1638 - 1683م .) دختر فیلیپ چهارم پادشاه اسپانی بود و در مادرید متولد شد و پس از ازدواج با لوئی چهار...