اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طست

نویسه گردانی: ṬST
طست . [ طَ ] (معرب ، اِ) تشت . و هو طَس ّ، ابدل احدی السینین تاء للاستثقال ، فاذا جمعت او صغرت ، ردت السین لانک فصلت بینهما بواو او الف او یاء، فقلت طسوس و طساس فی الجمع و طسیس فی التصغیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طشت ؛ سیطل . طست . فارسی معرب . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی در المزهر). و اصل آن تشت است :
نگه کن سحرگاه بر طست سیمین
به زر اندرون دُرّشهوار دارد.

ناصرخسرو.


و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 86، 193، 221 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
طست . [ طَ ] (اِخ ) دهی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر در 5هزارگزی جنوب بزمان و 6هزارگزی باختر راه مالرو ایرانشهر به بزمان . کوهستانی و ...
کبود طست . [ ک َ طَ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. || کنایه از آسمان است . (برهان ) : خایه ٔ زر پرید مرغ آسااز پی این کبود طست آخر. خاقانی .و رجوع به...
تست . [ ت َ ] (اِ) پیاله و مشربه . (ناظم الاطباء). شاید مصحف طست باشد.
تست . [ ت ِ ] (انگلیسی ، اِ) ۞ کلمه ای است انگلیسی که اخیراً در زبان فارسی متداول شده وبمعنی امتحان و آزمایشی است که در مورد شناسائی ا...
تست کردن . [ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امتحان کردن ، آزمایش کردن . رجوع به تِست در همین لغت نامه شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.