اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلخ

نویسه گردانی: ṬLḴ
طلخ . [ طَ ] (ع مص ) آلودن به گل و لای سیاه . سیاه کردن . و منه الحدیث : کان فی جنازة فقال ایکم یأتی المدینة فلایدع فیها وثناً الا کسره و لا صورة الا طلخها؛ ای لطخها بالطین حتی یطمسها. || تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب ). ضایع کردن نبشته . (منتخب اللغات ). || آلودن پلیدی . خلیل گوید لطخ اعم است از طلخ . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تلخ آب میانکوه . [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
سراب تلخ بالا. [ س َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریمله ٔ بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 17 هزارگزی شمال باختری خرم آباد و 9 هزارگزی ...
تلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از ...
زیتون تلخ اشاره درختی است که در ایران با نام‌های مختلفی شناخته می‌شود و از جمله در مازندران «زیتون تلخ- سنجد تلخ»، در نور «شال پستانه»، در لاهیجان «شا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.