ظبة
نویسه گردانی:
ẒB
ظبة. [ ظُ ب َ ] (ع اِ) دَم شمشیر یا طرف تیزی آن یا دَم سنان و مانند آن .ج ، اَظْب (اَظْبی )، ظُبات ، ظُبون ، ظِبون ، ظُبی ̍.
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ذبح . [ ذِ ] (ع ص ، اِ) مذبوح . سربریده . || گوسفندی کشتنی . (مهذب الاسماء). آنچه ذبح کرده شود. چارپائی که ذبح کرده شود. خونریز. کشتار : ...
زبح . [ زِ ب َ ](اِخ ) (قربانی ) و او یکی از سلاطین مدیان بود که جدعون (گدعون ) او را به قتل رسانید. قضات بنی اسرائیل 8:5 - 28، مزامیر 83:11....
ضبح . [ ض ِ / ض َ ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء).
ضبح . [ ض َ ] (اِخ ) آنجای از عرفات که مردمان اوائل از آن جا افاضت کنند. (منتهی الارب ). یاقوت گوید: ضبح ، الموضع الذی یُدفع منه اوائل النا...
ضبح . [ ض َ ] (ع اِ) رفتاری است اسب را و آن فوق تقریب است . || آواز دَم اسب که از جوف آن برآید وقت دویدن . (منتهی الارب ). بانگ نفس ...
ضبح . [ ض َ ] (ع مص ) ضُباح . برآوردن و شنوانیدن اسبان آواز انفاس خود را در دویدن . || پویه دویدن اسپان . (منتهی الارب ). || از حال بگردان...
ام ضبة. [ اُم ْ م ِ ض َب ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) الاغ ماده . (یادداشت مؤلف ).
حفر ضبة. [ ح َ ف َ رُ ض َب ْ ب َ ] (اِخ ) چاههای آبی دورتک باشند منسوب به ضبةبن ادبن الیاس بن مضر در نواحی شواجن . (منتهی الارب ) (معجم الب...
حزیز ضبة. [ ح َ زِ ض ُب ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است به دیار بنی ضبة. (معجم البلدان ).
ربیعبن ضبح . [ رُ ب َ ع ِ ن ِ ض َ ب ُ] ۞ (اِخ ) ابن وهب بن نعیض فزاری ذبیانی . وی شاعر کهنسال دوران جاهلیت و از بزرگترین گویندگان و سخنور...