عاب
نویسه گردانی:
ʽAB
عاب . (ع اِ) آهو. عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عیب شود.
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
آب بن . [ ب ِ ب ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سادآوران . و آن چیزی است چون صمغ که در بیخ درخت گردکان کهنه و مجوف یابند.
آب بند. [ آب ْ، ب َ ] (نف مرکب ) آنکه ماست و پنیر و سرشیر و خامه کند. || آنکه درزهای ظروف فلزین با موم مذاب یا قلعی سد سازد. || آنکه ی...
آب بین . (نف مرکب ) آب شناس .
آب پاش . (اِ مرکب ) آوندی که بدان بر زمین و گُل و چمن آب پاشند. رشاشه . آب پاچ .
آب پز. [ پ َ ] (ن مف مرکب ) تخم مرغ یاگوشت به آب ساده و بی روغن پخته . مسلوق و مسلوقه .
آب تابه . [ تا ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن آب گرم کنند. || ابریق . آفتابه .
آب جر. [ ج َ ] (اِ مرکب ) جزر. مقابل مد.
آب دز. [ دِ ] (اِخ ) رجوع به آبدیز شود.
آب راه . (اِ مرکب ) رهگذر آب .مجرای آب . نهر. جوی . آب راهه . راه آب . آوره . فرخور.
آب زه . [ زِه ْ ] (اِمرکب ) آبی که از کنار چشمه یا رود و تالاب و امثال آن زِهَد یعنی ترابد و آن را زه آب نیز گویند. نزیز.