عاسم
نویسه گردانی:
ʽASM
عاسم . [ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی است یا ریگ توده ای به عالج . (منتهی الارب ). نام آبی است مر کلب را در سرزمین شام نزدیک خُرّ. نصر گوید عاسم رمل بنی سعد است . طِرّماح گوید: رمل نافذبن سعد المعنی است . (معجم البلدان ج 6 ص 95).
واژه های همانند
۱۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
حصن عاصم . [ ح ِ ن ِ ص ِ] (اِخ ) نقطه ای در سرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
اسم واژه ای عربی و کوچک پارسی است؛ و پارسی جایگزین، این است: نامکه nâmkeh (نام + که: کوچک. مانوی) ****فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامتازیگان nâmtâzigân (نام + تازی + گان) **** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نام گبهیر gabhir (گبهیر از سنسکریت: gabhira) **** فانکو آدینات 09163657861
اسم اعظم. {اِ اَ ظَ}. (ا. خاص). اسماء الهی کلماتی هستند که با توجه به یکی از صفات الهی، به پروردگار اشاره دارند؛ مثلا اسم «شافی» با توجه به صفت «شفاده...
اسم و رسم عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامژین nâmžin (نام + ژین: آوازه. سغدی) **** فانکو آدینات 09163657861
اسم سائل . [ اِ م ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواجه نصیر طوسی گوید: آن باشد که قابل اشتقاق بود چون ضرب . (اساس الاقتباس ص 15). مقابل اسم...
اسم جامد. [ اِ م ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )نصیرالدین طوسی گوید: آن بود که از آن اشتقاقی نتوان کرد، مانند حیزبون و هیهات . (اساس الاقتبا...
اسم فاعل . [ اِ م ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد نحویان اسم مشتقی را گویند که بر چیزی اطلاق گردد که فعل از آن سرزده باشد. و بااین ...
اسم مشتق . [ اِ م ِ م ُ ت َق ق ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء مشتقه شود.