عب
نویسه گردانی:
ʽB
عب . [ ع َب ب ] (ع مص ) آب خوردن یا جرعه جرعه خوردن آن یا پی درپی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || به دهان خوردن آب از جوی . (منتهی الارب ). || آواز کردن دلو وقت آب گرفتن در چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || دراز و انبوه شدن گیاه . (منتهی الارب ). || بالا رفتن و بسیار شدن موج دریا. (از اقرب الموارد). پرتو خورشید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) اسم است سرما را. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۸ ثانیه
قلعه آب سرده . [ ق َ ع َ س َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری چقلوندی و ...
کار آب کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن .
کار آب و گل . [ رِ ب ُ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بنا نهادن و مرمت شکسته کردن . (آنندراج ) : مدتی کارِ آب و گِل پرداخت وندر آن ...
خم آب خورده . [ خ ُ م ِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خم که به آب مستعمل شده باشد. (از آنندراج ). خمی که در آن آب ریخته ا...
خوش آب وهوائی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (حامص مرکب ) اعتدال . نه گرمی و نه سردی . نزهت . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گرم آب پائین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود، واقع در 19000گزی جنوب خاوری بیار و 91000گزی جنوب شوس...
سرد کردن سریع فولاد و دیگر فلزات از دمایی بالاتر از دمای بحرانی، از طریق فروبردن آنها در آب، روغن، نمک، فلز مذاب یا جریان هوای سرد را آبدهی یا سردایش[...
آب لنبه کردن . [ لَم ْ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فشردن میوه ٔ چون نار و جدا کردن آب آن از دانه در پوست خود.
آب مالی کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) شستن جامه بار اول به آب تا سپس با صابون شویند. || شستن جامه ٔ آلوده بصابون در آب خارج حوض تا کف ...