اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عب

نویسه گردانی: ʽB
عب . [ ع َب ب ] (ع مص ) آب خوردن یا جرعه جرعه خوردن آن یا پی درپی خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || به دهان خوردن آب از جوی . (منتهی الارب ). || آواز کردن دلو وقت آب گرفتن در چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || دراز و انبوه شدن گیاه . (منتهی الارب ). || بالا رفتن و بسیار شدن موج دریا. (از اقرب الموارد). پرتو خورشید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) اسم است سرما را. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۴.۰۷ ثانیه
لوش آب فریمان . [ ب ِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 8هزارگزی جنوب فریمان ، کنار راه مالرو عمومی پاقلعه ...
آب و جارو کردن . [ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روفتن بجاروب با آب پاشیدن .
آب درخت کافور. [ ب ِ دِ رَت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماءالکافور. (تحفه ).
باقلی آب بندان . [ ب َن ْ] (اِخ ) نام برکه ای در حدود نارنج باغ ساری مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 60 بخش انگلیسی ).
بقلم آب خوردن . [ ب ِ ق َ ل َ خوَر/ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آب بسیار خوردن است ۞ . (آنندراج ) : قانع بدستبوس شدن زآن جهان حُسن از بحر ...
تلخ آب میانکوه . [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
گره بر آب زدن . [ گ ِ رِه ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افسونکاری کردن . حیله گری . جادوئی : دم سخت گرم دارد که بجادوئی و افسون بزند گره بر آب ...
مشک آب = پوست بز تو خالی که چهار دست و پای آن در انتها بسته و از قسمت گردن حالتی درب مانند با یک تکه چوب مخروطی بعنوان در آنرا مسدود کرده است. د...
خجالت کشیدن ، خجالت زده شدن. مولوی در دیوان شمس بیتی دارد : گر شکر را خبری بودی از لذت عشق - آب گشتی ز خجالت ننمودی شکری
خط بر آب کشیدن . [ خ َ ب َک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کار بیفایده کردن . || امر دشوار و صنعت عجیب نمودن . (غیاث اللغات ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.