عب ء
نویسه گردانی:
ʽB ʼ
عب ء. [ ع ِب ْءْ ] (ع اِ) بار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || متاع . || همتا. (منتهی الارب ). عدل . مثل . نظیر. (اقرب الموارد). هما عبآن . ج ، أعباء. || (ص ) گران از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حملت أعباء القوم ؛ یعنی برداشتم اثقال آنان را از دین و غیره . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۳.۹۳ ثانیه
درکهن آب . [ دَ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و 25 هزارگزی خاور راه ...
گرم آب سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان جمع آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاور دماوند و 12 هزارگزی جنوب ر...
هیدروپاتی. آب درمانی یعنی درمان امراض به وسیله آب. از زمانی که به یاد می آید، هم قبایل بدوی و هم ملل متمدن آب را برای درمان به کار می گرفتند. حتی حیوا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
راهنمای آبدرمانی. نوشته ی sayogine@yahoo.com
برگرفته از کتاب: آب درمانی. نوشته ی الکسی سوفورین. و یافته های کسانی که این کار را انجام داده اند....
آب انگوری. می انگوری=آب طرب. آب طرب (بِ طَ رَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) شراب انگوری ، آب عشرت. فرهنگ معین
آب طربناک. {بِ طَ رَ}. (ترکیب اضافی، اِ مرکب). اشاره به همه معانی آن که محنت بِبَرَ. خیز و دَر کاسهِ و کمچه طَرَبناک اندازد ریشتَر تا که شَوَد کاسه سَ...
دانه ٔ آب . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) آبی که گاه دانه بستن سنبلهای گندم و جو و مانند آن به مزرعه دهند.