اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عب ء

نویسه گردانی: ʽB ʼ
عب ء. [ ع َب ْءْ ] (ع اِ) مثل . نظیر. (از اقرب الموارد). || نور آفتاب . و گاه همزه ٔ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به عِب ء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
راست آب . (اِخ ) دهی است از دهستان میزدج بخش حومه ٔ شهر کرد که در 25 هزارگزی جنوب باختری شهر کرد وکنار راه شهرکرد به جونقان واقع است . این...
فاضل آب . [ض ِ ] (اِ مرکب ) آب زاید. (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول امروز آبراهه هایی است که آب زاید و کثافات خانه ها از آن عبور کند و ب...
غریق آب . [ غ َ ] (اِ مرکب ) آب ژرف و عمیق . (ناظم الاطباء).
قاری آب . (اِخ ) نقطه ای است در شمال نیم بلوک فخر عمادالدین در استرآباد. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 113).
سوار آب . [ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . (فرهنگ رشیدی ). کوپله . نقافه . سیاب . فراساب . غوزه ٔ آب . (یادداشت بخط مؤلف ) : سوار باد چو...
سیاه آب . (اِ مرکب ) مروارید که رنگ او بسیاهی زند. (جواهرنامه ). || آبی که از زمین های باطلاقی زهد و با آن مزارع را آبیاری توان کرد. فاضل...
شوره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آب شور. آب ناخوش : و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامه ٔ ابن ا...
عالم آب . [ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشأه ٔ شراب و عالم شراب و حالت می نوشی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حالت باده گساری . حالت می...
کشته آب . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) میوه های خشک در آب خیسانده . کشته ٔ تر نهاده مانند آلو و گوجه ٔ برقانی (برغانی ) و برگه ٔ هلو و زردآلو و غ...
مرغ آب . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرغابی . (ناظم الاطباء). مرغ آبی . رجوع به مرغ آبی و مرغابی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.