اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عب ء

نویسه گردانی: ʽB ʼ
عب ء. [ ع َب ْءْ ] (ع اِ) مثل . نظیر. (از اقرب الموارد). || نور آفتاب . و گاه همزه ٔ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به عِب ء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
نان و آب . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )طعام و شراب . || مجازاً، منفعت . درآمد.- نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ن...
لیموی آب . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی لیموترش و لیموی آب شیراز در عطر و پرآبی منحصر است . و رجوع به لیمو شود.
کین آب زنک . [ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) کون آب زنک . چچلاس . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به چچلاس و کون آب زنک شود.
کون آب زنک . [ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) چچلاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به چچلاس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
راست آب پی . [ پ َ ] (اِخ ) یاراست پی . نام دره ای به مشرق سواد کوه . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 42 و 115 بخش انگلیسی ).
ده آب ریز. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان در 11هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز دهستان . دا...
غرق آب زار. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، که در 24هزارگزی جنوب باختری فریمان و 4هزارگزی باختر مالرو عمو...
سوارک آب . [ س َ رَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سواران آب است که حباب باشد. (برهان ). حباب . (فرهنگ رشیدی ) : به که در آبت افکنند بتاب ن...
جالب است بخوانید
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.