اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عب ء

نویسه گردانی: ʽB ʼ
عب ء. [ ع َب ْءْ ] (ع اِ) مثل . نظیر. (از اقرب الموارد). || نور آفتاب . و گاه همزه ٔ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به عِب ء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۵ ثانیه
آب در خصیه . [ دَ خ ُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) ۞ اُدره . قیل الماء. قیله .
باب خوش آب . [ ب ِ خُش ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان در 28 هزارگزی شمال خاوری زرند و 2 هزارگزی جنوب را...
ماست دوغ و آب دوغ، دو ترکیب غذایی هستند که ماست در آنها نقش اصلی را دارد و معمولا در تابستان خورده می شوند٠ در ماست دوغ خیار ابتدا ماست را به شدت هم م...
ازین زاغ ساران بی‌آب و رنگ ـــــــ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ ( فردوسی طوسی)
سواران آب . [ س َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گنبدهای آب که به تازی حباب گویند و افراس آب و افراسیاب مرادف است . (آنندراج ). ...
کبوتروار آب . [ ک َ ت َرْ ] (اِ مرکب ) کنایه از پایاب است و آن جایی باشد از رودخانه که پیاده توان گذشت . (برهان ) (آنندراج ). این عنوان ظاه...
خوش آب وهوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (ص مرکب ) معتدل . نه گرم ونه سرد. نزه . نزیر. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از محلی که در آن عیش و وس...
خوش آب ورنگ . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) با رخسار سرخ و سفید و شاداب . آنکه رنگ پوست بدن مناسبی دارد. کنایه از زیبا و ملیح است . (یا...
فاش کردن ناخواسته سری، خبری، ماجرائی را. از زبان یا دهان کسی پریدن ناگفتنی را. ناخواسته راست گفتن. آشکار کردن ناخودآگاه چیزی را که می بایست مخفی می...
گذرگاه آب . [گ ُ ذَ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرکن . جائی که آب عبور میکند چون جوی آب و مسیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). سوراخ آب . معبر....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.