عب ء
نویسه گردانی:
ʽB ʼ
عب ء. [ ع َب ْءْ ] (ع اِ) مثل . نظیر. (از اقرب الموارد). || نور آفتاب . و گاه همزه ٔ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به عِب ء شود.
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۳ ثانیه
گنج آب آورده . [ گ َ ج ِ وَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک . (آنندراج ) : اگر یک گنج بادآورد خسرو دیده در عمری مرا صد گنج آب آورده هر دم در...
رویِ آب بخندی. اصطلاحی است در زبان محاوره ای به معنی بمیری. این اصطلاح بر اساس غُسل مردگان است بوسیلهٌ آب. این اصطلاح مترادف است با روی تختهٌ مرده شور...
نیزار پشت آب . [ ن َ رِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . در 19هزارگزی شمال غربی بنجار، نزدیک دریاچه ٔ هامون ، در جلگه ٔ گرم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گرم آب پائین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود، واقع در 19000گزی جنوب خاوری بیار و 91000گزی جنوب شوس...
کلاته زه آب . [ ک َ ت ِزِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل و سکنه 515 تن ، آب آنجا از قنات ...
خوش آب وهوائی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (حامص مرکب ) اعتدال . نه گرمی و نه سردی . نزهت . (یادداشت مؤلف ).
سرد کردن سریع فولاد و دیگر فلزات از دمایی بالاتر از دمای بحرانی، از طریق فروبردن آنها در آب، روغن، نمک، فلز مذاب یا جریان هوای سرد را آبدهی یا سردایش[...
آب لنبه کردن . [ لَم ْ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فشردن میوه ٔ چون نار و جدا کردن آب آن از دانه در پوست خود.
آب مالی کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) شستن جامه بار اول به آب تا سپس با صابون شویند. || شستن جامه ٔ آلوده بصابون در آب خارج حوض تا کف ...