گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عبد نویسه گردانی: ʽBD عبد. [ ع َ ] ۞ (اِخ ) موضعی است به سبعان در بلاد طی . (معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی علی ابن شیخ محمد ابن عبد الرحمن علی ابن شیخ محمد ابن عبد الرحمن پزشک بزرگ ایرانی که گمان میرود زندگی اش در سده هفدهم م. بوده است. اطلاعات در باره او ناچیز است. آنچه مسلم است دائرةال... ابوالفتح عبد الرحمان خازنی مخترع خازن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. آبد آبد. [ ب ِ ] (ع ص ) جاودانه . ج ، آبدین . || مرغ مقیم بیک جا، خلاف قاطع. || جانور وحشی . ابد ابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) ۞ استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعر... ابد ابد. [ اَ ب َدد ] (ع ص ) مرد بزرگ جثه . مردی که دو ران از هم گشاده نهد در رفتن از فربهی . || اسبی که دو دست او از هم دور و گشاده سینه بو... ابد ابد.[ اَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || رمیدن . ابد ابد. [ اِ ب ِ ] (ع ص ) آنچه زاید بسالی پرستار یا ماچه خر. داه ، کنیزک ، ماده خر بسیارزاینده . || خر ماده ٔ رمنده . ابد ابد. [ اَ ب ِ ] (ع ص ) رمنده . وحشی . متوحش . تور. ابد ابد. [ اُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آبِدَه . مثل اوابد. عابد کاتوزی تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود