اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرف

نویسه گردانی: ʽRF
عرف . [ ع َ ] (ع مص ) بریدن یال اسب را. (منتهی الارب ). پش اسب بریدن . (المصادر زوزنی ). فش اسب بریدن . (دهار). «عرف » اسب را بریدن . واز آن جمله است که گویند «هو یعرف الخیل ». (از اقرب الموارد). || صبر گزیدن . (از منتهی الارب ). || اقرار به گناه کردن و پذیرفتن . (از منتهی الارب ). عِرفان . رجوع به عرفان شود. || پاداش دادن کسی را. و از آن جمله است که گویند «أنا أعرف للمحسن و المسی ٔ»؛ یعنی عمل شخص نیکوکار و زشت کار، و آنچه را موافق آن در مقابل عملش باید کرد،بر من مخفی نباشد. (از منتهی الارب ). و کسائی «عرف بعضه ...» را بتخفیف خوانده است یعنی پاداش داد حفصة رضی اﷲ عنها را نسبت به قسمتی از آنچه انجام داده است ، و یا به این معنی است که به قسمتی از آن اقرار کرد و از قسمتی دیگر اعراض کرد. (از منتهی الارب ). عِرفان . رجوع به عرفان شود. || ریش برآوردن کف دست . (فعل آن به صیغه ٔ مجهول به کار رود). (از منتهی الارب ). «عرفة» یعنی قرحه و زخم در شخص پدیدار شدن ،و چنین شخص را «معروف » گویند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
حسین عارف . [ ح ُ س َ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ رئیس الکتاب رومی متخلص به عارف . درگذشته ٔ 1001 هَ . ق . او راست : احسن القصص که داستان یوسف و ز...
عارف عجمی . [ رِ ف ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) فتح اﷲ عجمی ازشعرای عهد سلطان سلیمان خان عثمانی قانونی است و وقایعنگار او بوده و اشعار بسیاری درباره ...
عارف اندیش . [ رِ اَ ] (نف مرکب ) کسی که اندیشه ٔ عارفانه دارد. عارف دانا : عارف اندیش بود وراه شناس پارسائیش را نبود قیاس .نظامی .
عارف ایگی . [ رِ ف ِ ] (اِخ ) سراج حسن بن غیاث الدین علی معروف به حکیم عارف . پدر وی از کلانتران قصبه ٔ ایگ (ایجه ) بود. در ریحانة الادب آر...
عارف شهابی . [ رِ ف ِ ش َ ] (اِخ ) عارف بن سعید شهابی از شعراء و خطبا و نویسندگان بود و به سال 1307 هَ . ق . در حاصبیا از حوالی دمشق متولد شد و...
عارف در حدود سال ۱۳۰۰ هجری قمری در قزوین متولد شد. پدرش "ملاهادی وکیل" بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت. خط شکسته و نستعلیق را بس...
عارف اندرون . [ رِ اَ دَ ] (ص مرکب ) عارف دل . کسی که ضمیر او بنورعرفان روشن است : خانه آبادان برون باید نه بیرون پر نگارمردی عارف اندرون ...
تجاهل عارف . [ ت َ هَُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) تجاهل العارف . رجوع به ماده ٔ پیشین شود.
عارف قزوینی . [ رِ ف ِ ق َ ] (اِخ ) نام وی میرزا ابوالقاسم معروف به عارف قزوینی فرزند ملاهادی وکیل است . به سال 1300 هَ . ق . / 1262 هَ . ...
عارف شیرازی .[ رِ ف ِ ] (اِخ ) میرزا آقا علی اکبر پسر میرزا ابوالحسن شاعر و ادیب کامل بود. مدتی در کربلا اقامت کرد و آنگاه به حیدرآباد و بمبا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.