اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرف

نویسه گردانی: ʽRF
عرف . [ ع ُ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). از مخلاف های یمن است که با صنعاء ده فرسخ فاصله دارد. و نیز آن را به صورت العرف الاعلی و العرف الاسفل ذکر کرده اند، و هر دو را «عرف عمروبن کلاب » نوشته اند، و بین آن دو، چهار یا پنج ۞ فاصله است . و نیز گویند عرف جایگاهی است در دیار کلاب که در آن آبک شوری است از گواراترین آبهای نجد. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
عرف . [ ع َ ] (ع مص ) بریدن یال اسب را. (منتهی الارب ). پش اسب بریدن . (المصادر زوزنی ). فش اسب بریدن . (دهار). «عرف » اسب را بریدن . واز آن...
عرف . [ ع َ ] (ع اِ) بوی خوش و ناخوش ، و بیشتر در مورد بوی خوش بکار رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بوی خوش و ناخوش . (دهار). بوی خوش...
عرف . [ ع َ رَ ] (ع مص ) بسیار کردن بوی خوش را. (از منتهی الارب ). بسیار کردن طیب را. (از اقرب الموارد).
عرف . [ ع ِ ] (ع اِمص ) به درنگ شناختن . دیری در شناختگی . (منتهی الارب ). گویند ما عرف عرفی اًلا بأخرة؛ یعنی مرا نشناخت مگر اخیراً. (از منت...
عرف . [ ع ُ ] (ع اِ) شناخته . (منتهی الارب ). معروف . (اقرب الموارد). معروف و مشهور و شناخته . (ناظم الاطباء). || آنچه که در میان مردم معمو...
عرف . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَروف . رجوع به عروف شود. || ج ِ أعرف . رجوع به اعراف شود. || ج ِ عَرفاء. (منتهی الارب ). رجوع به عرفاء شود...
عرف .[ ع ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ عُرفة. رجوع به عرفة شود. || ج ِ عُرف . (منتهی الارب ). رجوع به عرف شود.
عرف . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) گویند سه چاه مشهور است : عرفة ساق ، عرفة صارة، عرفة الاملح . (از معجم البلدان ). و رجوع به عرفة ساق و عرفة صارة و عرفة ا...
عرف . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ بلند. و جای بلند. (منتهی الارب ). رمل ، و مکان مرتفع. (از اقرب الموارد). || فش اسب . (منتهی الارب ). موی ...
عرف . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) آبی است مر بنی اسد را. || موضعی است . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.